ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
سلام دوستای نازنینم؛ بازم همونطوری شروع کردم که گفتم چون اولشه نباید شروع کنم؟! ببخشید، خیلی شرمندم اما عادت کردم! خب کم شناخته شده نیستم، ولی باید به خاطر خودم حتماً یه سری چیزا مخفی بمونه! خب نگفتین حالتون چطوریاس؟!
ببخشید تلاش میکنم داستانهام تا جائی که میشه کوتاه باشن که قابل خوندنه و کسی رو بیشتر به خاطر نوشتههای طولانی اذیت نمیکنم! اما اگر کسی تمایل داشته باشه بیشک دنبال قضیه رو میگیره و ببینه چه اتفاقی افتاده و داستان واقعی زندگی من رو بفهمه شاید بتونه بهش کمک کنه!
خب تا کجا واستون تعریف کردم؟ آها تا اونجائی که گفتم پدر و مادرم متوجه اعتیادم شدن و من با ریختن ترسم توی حتی خونه به کارم ادامه دادم تا مدت یک سال و خوردهای!
ادامه مطلب ...